به نام خدای علی... و شیعیانش... 
نیمه شب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار
ریخت از پرتو لرزنده ی شمع
سایه ی دسته گلی بر دیوار
همه گل بود ولی روح نداشت
سایه ای مضطرب و لرزان بود
سایه ای سرد و غم انگیز و سیاه
گوییا مرده ی سرگردان بود
شمع خاموش شد از تندی باد
اثر از سایه به دیوار نماند
کس نپرسید کجا رفت؟ که بود؟
که دمی چند در این جا گذراند؟
این منم خسته در این کلبه تنگ
روح درمانده ام از جسم جداست
من اگر سایه ی خویشم یارب
روح آواره ی من کیست؟ کجاست؟
{فریدون مشیری}
نظرات شما عزیزان:
امین 
ساعت19:00---23 بهمن 1390
خیلی بی خود بود حال نکردم بیا وبلاگ منو بین دهنت کف کنه بی تربیت این چیه توداری دست شویی ما از این قشنگ تر است پاسخ: باش! تو خوبی!
|